سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریا اگر باشد دلت .......

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تصویر آفتاب

دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند       

با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند

گر بصد منزل فراق افتد میان ما و دوست

همچنانش در میان جان شیرین منزل است

تصویر تو را به کوی و میدان زده ایم

بر تارک برگ برگ دیوان زده ایم

در صفحه ی قاموس لغت بعد از تو

بر واژه ی عشق خط بطلان زده ایم

طاقت هجر ندارم من، و این عیبم نیست

رفتن جان ز بدن سخت گران است، گران

دیده در سیل نشسته است، ازین خانه مرو

به نگاهم بنشین تا بنشیند باران

 

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

که خبر داشت که روزی تو سفر خواهی کرد؟

روز ما را ز شب تیره بتر خواهی کرد؟

که خبر داشت که یک شهر در اندیشه تو

تو نهان از همه آهنگ سفر خواهی کرد؟

قصیده ی نا تمام
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
 دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم
به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم
بیا به سنت پیشینیان کمر بندیم
که یا ز پای درآییم یا ادامه دهیم
از آن کرانه که ماندند ما ادامه دهیم
 اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی
تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم
 اگر چه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست
تو را به وسعت آیینه ها ادامه دهیم
 تو آن قصیده ی شیوای نا تمامی، کاش
به شیوه ای که بشاید تو را ادامه دهیم