سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریا اگر باشد دلت .......

صفحه خانگی پارسی یار درباره

« تذکره الاشقیا »

 اینم یه طنز که چون الان محرمه اگه خنده تون گرفت سعی کنید یا نخندید یا به ریش دشمنای امام حسین بخندید!

 

 

آن پرزیدنت زاده، آن بر قتال آماده، آن گاو چران بنگ، آن دیوانه ی جنگ، آن کلکسیون حرف های جفنگ، آن وارث چنگیز و تیمور لنگ، آن باجناق شیطان، آن تمثال پرنس جان، شوالیه ی همیشه زره پوش، سلطان الاشرار، جرج دبلیوبوش، رضی اله عن اعدائه، ازنوادر دوران بودی و دیوانه ی نام ونشان!

 

کنیت وی را ابا حرب بگفتندی، بدین سبب که در طول عمر خود، هفتاد و هفت جنگ عظیم به راه بینداختی و ازاو این حکمت در السنه مشهور است که بفرمودی:« من آدم کشتمی، پس هستمی!»

 

در اوصاف و کرامات وی ، آن قدر اجله تراجم نگاران، کتب و مقالات نوشتندی که ابر رایانه مایکروسافت ، از احصای تعداد آن عاجز همی گشت و نقل بفرمودندی که پس از مرگ وی تا هفتاد سال خزانه ی حمام های نیویورک را به سوزاندن آن کتب، گرم همی کردندی و باز تمامت  نیافت واین از غایت کرامات وی بودی.

 

باری، ولادت وی را در قریه بالا تگزاس کلا نام نبشتندی و ثقات اهل مکاشفه، به تواتر بفرمودندی که در وقت ولادت وی، ابلیس لعین از غایت شوق، صیحه ای بزد و پس از لختی بشکن بشکن و حرکات موزون، بگفتا: پس از رجم و هبوط از جنت، هیچ گاه بدین سان خوش به حالم نگشته بودی، مگر به ولادت این گوگول مگولی کاکل زری که حقا فرزند من است و خود، عهده دار تربیتش همی گردم.

 

گویند وی را سبب پرسیدند از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ولایات متحده، بگفتا: ما را که در همه عمر، میلی به دنیا و ما فیها نبود، تصمیم بر این رانده بودیم که بقیت سنوات حیات را به عزلت نشینی در کنج کلیسا ملیسایی به عبادات و ریاضات بگذرانیم که ناگاه، از غیب نغمه ای بشنیدیم که کسی خوش گیتار همی زدی و کیفمان کوک نمودی. پس از لختی درنگ به ما فرمودی:« جرجانا! چه بنشسته ای که سروری عالم تو را جوید و خلق از جن و انس، ندای وا جرج بوشاه! همی سر بدادندی!».

این ندا چو بشنیدمی، فی الفور، قطب الاشرار،عماد الفساق والفجار، صاحب جنگ اول خلیج فارس، شاه بابا جرج بوش اول را به ارسال پیکی، از ماوقع ملتفت کردمی و وی نیز بی درنگ خود را برساندی و بفرمودی:« فرزندا! هشیار باش که این راز بر احدی فاش ننمایی که من نیز به سنواتی چند پیش تر، این ندا بشنیدمی، ولی لب فرو بستمی و مثل بچه ی آدم رفتم رئیس جمهور شدم و رعیت و چاکر صاحب صدا که از ایادی اسرائیل بود، گشتم. تمت».

 

و مضبوط است در برخی تواریخ که شیخ، در زیرزمین کاخ سپید، خانقاهی دائر نموده بودی که اغلب اوقات اداری در آنجا بسر همی بردی به سماع و جذبات و الخ . و جمعی از مریدان و مریدات نیز وی را ملازم و ملاصق(!) دائمی بودندی که اشهر آنان، ظل الشیطان، مستر رامسفیلد ویه و مستر کالین پاول و ضعیفه ای سلیطه و بدنام از نوادگان قطام، رایس آغا نام همی بودندی!

 

گویند شیخ الاشرار را در عهد صباوت و شباب، الفتی عظیم بودی با جوانی عرب مرام، بن لادن نام که سالیان سال، رفیق خانه و گرمابه و استخر و کاباره ی هم بودندی.

روزی  به هنگام بازی بیلیارد، نزاعی سخت و کدورتی تخت، فیما بین شان حاصل همی گشت و خط و نشانی بر هم کشیدند اساسی تا بر هر کدام میسر گشت، دیگری را سر زیرآب همی کند و این شد که برج های دو قلوی نیویورک، به لمح بصری، نسیا منسیا بگشتندی و ولایت افغانستان نیز، ویرانستان!

 

تالیفات و تصنیفات بسیاری به قطب، منسوب است که از جمله ی آن:« اس المقال فی بدایه التهاجم و القتال» و کتاب گران سنگ « شرح المرام فی القتال مع بن لادن و الصدام» و رساله ی شریفه « کشتار نامه» را همی توان بر شمرد!

 

باری، وفات وی را در سنه ی یک هزار و سیصد و هشتاد و پنج خورشیدی نقل بکردندی که پس از ناکام ماندن از شکست دادن ایرانستان در پرونده ی هسته ای، نعره ای کشیدی و خرقه تهی نموده، فی الفور و بی حساب و کتاب، به اسفل السافلین پر کشیدی!

 

     جدید الدین بقال بابلی

(برگرفته ازمجله ی دیدارآشنا)