سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریا اگر باشد دلت .......

صفحه خانگی پارسی یار درباره

بس است ….. دیگربس است …

عظم الله اجورنا و اجورکم
خداااااا!
بس است ….. دیگربس است …
چه قدر غربت ؟… چه قدرظلم ؟… چه قدر تحقیر ؟… چه قدر سکوت کنیم و دم نزنیم و به آهی آتشین و ناله ای غریبانه اکتفا کنیم ؟… چه قدر بسوزیم و بسازیم با این غم غربت ؟…
یا رب الحسین!
این شمریان ویزیدیان مگرنمی دانند ما امامی داریم که از مادر وپدرمهربان ترو دلسوزتراست.
یا ابا صالح!
مگرامام رضای خوبمان نفرموده اند که امام همچون مادری مهربان و پدری دلسوز است .
پس چرا مرهمی برزخم فرزندانتان نمی نهید؟
ببخشیدم پدر!
می دانم که همچون پدربزرگوارتان لاجرم شراب تلخ صبررا جرعه جرعه می نوشید واستخوان در گلو زمین وزمان را به آرامش فرا می خوانید که اگر نبودید شما زمین اهلش را می بلعید.
تاریخ دوباره تکرار شده است وشیعه هرگزفراموش نمی کند سوزاندن در بهترین خانه خلقت را .
یا رب المهدی ! یا رب الحسن العسکری! یا رب الهادی!
بس است دیگر….
پدرم شما معصومید شما صبورید شما رحیمید شما کریمید….
ولی ما چه کنیم؟
ماکه ضعیفیم ماکه ناقصیم
ما را رمقی نمانده ماراجان به لب رسیده ما کمرشکسته ایم
وفقط اکسیرانتظارتوست که نهال وجودمان را پا برجا نگه داشته و ما زنده ایم به امید آمدنت………..
 التماس دعا

به مجنونی رسیدم یا علی گفت......

  فردا عید غدیره. عید ولایت. بزرگترین عید ما شیعه ها.

در مقام توصیف و شرح عظمت و مقام چنین روزی کسانی مث من که هیچی خیلی خیلی بزرگترا هم نمیتونند چیزی بگند. فقط میتونم بگم که ان شاالله عید ولایت بر همه تون مبارک باشه و از برکات معنوی این روز هم بهره ی کافی ببرین. راستی میگن که ثواب روزه گرفتن تو این روز برابر با روزه گرفتن تو کل ساله! ( البته حتما بجز روزهایی که روزه گرفتن توش حرومه!)

*****

چند روز پیش که امتحان دین و زندگی داشتیم و من داشتم کتابشو میخوندم توی یکی از قسمتها از ما خواهش کرده بود که اگه شعر یا داستان یا متن ادبی در مورد یامبر (ص) داریم بیاریم سر کلاس و برای بچه ها بخونیم. من همونجا یهو دلم خواست که بشینم و در مورد پیامبر شعری چیزی بسرایم!!!

میدونین این جور شعر گفتن ها یعنی در مورد چنین افرادی شعر گفتن، لیاقت و سعادت میخواد. منم که ازین دو مورد محروم بوده و هستم فکر نمیکردم بتونم چیز درخوری بگم ولی خب اونروز هرچی به ذهنم رسید رو نوشتم و با یه دستکاری کوچیک شد یه پنج بیت شعر که فکر کنم قالبش مثنوی باشه( توجه دارین که من چقدر در شعر شناسی و .... مهارت دارم؟!!)

الانم که دیدم فردا عید غدیره و روز ستایش پیامبرمون و حضرت علی علیه السلام ست گفتم بیام این شعر رو که خودم گفتم در منقبت پیامبر و یه شعر دیگه هم که چندی پیش از جایی پیداش کردم و در مورد حضرت علی هست رو اینجا بنویسم: 

( بعد از خواندن کل شعرحداقل پنج صلوات برای سلامتی آقا امام زمان بفرستین!)

 

ای محمد (ص)! آسمان وحی حق سجاده ات

جز خروش حق پرستی، مستی ندارد باده ات

 

ای محمد ای زبان باور او در وجودت ماندگار

در محبت ، در ولایت ، در عدالت ، پایدار

 

ای محمد! صاحب هر آن چه خوب

برگزیده، مصطفی از سوی ستارالعیوب

 

ای محمد! ای غریب کوچه ی بی انتهای بی کسی

ای که میسوزد دلت بر امتت همراه یک دلواپسی

 

ای محمد! بحر انوار خدا! بهر خدا

شافع  ما باش  در  روز  جزا

 

الهم صل علی محمد وآل محمد

 

( میدونم که شعرم نه خیلی قافیه اش درست بود و نه وزنش ولی خب ادبا به درست بودن وزن و قافیه ی خودشون مرا ببخشایند!)

.

.

 (اینم همون شعره که در مورد حضرت علی (ع) و عظمت ذکر یا علی هست:)

 

به مجنونی رسیدم یا علی گفت

ز لیلایی شنیدم یا علی گفت

 مگر این وادی دارالجنون است

که هر دیوانه دیدم یاعلی گفت

یقین پروردگار آفریتنش

چو احیا کرد عالم، یا علی گفت

 چمن با ریزش باران رحمت

دعایی کرد و نم نم یا علی گفت

حدیث جام جم گر قصه ای بود

چرا شاهنشه جم یا علی گفت

خمیر خاک آدم را سرشتند

چو بر میخواست آدم، یا علی گفت

مگر خیبر ز جایش کنده میشد؟

یقین آنجا علی هم یا علی گفت

براق از رفتن عاجز شد ، شنیدم

محمد در همان دم یا علی گفت

به فرقش کی اثر میکرد شمشیر؟

گمانم ابن ملجم یا علی گفت

 (حسین باستان)

 


باب الحوائج


اى کاظم آل محمّد!
اى مهار حکمت و حلم، بر دهان کف آلود خشونت و خشم!
غضب، از حلم تو خشمگین مى‏شد، صبر از تو بى طاقت مى‏گشت، و زندانبانان، اسیر صفا و عبّودیت تو مى‏شدند، و محبس به محبس، شب‏زنده‏دارى تو را جابجا مى‏کردند، زندان به زندان، ایمان ذکر و تهجّد تو را به بند مى‏کشیدند،
سلام بر تو، که وارث نیکان و آبرو بخش نیاکانى!
سلام بر تو، که نیازمندان را باب الحوائجى.
سلام بر سجاده‏اى که از اشک‏هایت خیس مى‏شد، و بر زمینى که پیشانى و صورت بر آن مى‏نهادى، و بر آن دستها، که به درگاه خدا مى‏گشودى،
سلام بر کُند و زنجیرى که از بوسه بر دست و پایت، قداست یافت،
سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن ساخته است.


برای او که سجده گاهش مهر عشق بود!

عاشوراى حسینى، کتاب سرخى بود که «تفسیرناب» آن از زبان امام سجاد تراوید. او با اسارت خویش، آزادى را تفسیر کرد و با خطبه‏هایش سرود بیدارى خواند.
امام سجّاد(ع)، بازمانده آن روز سرخ بود و شاهد آن عصر فاجعه و قساوت.
«صحیفه سجادیه»اش، ناب‏ترین دعاهاى عارفانه را در بردارد.
هنوز هم ترنم عاشقانه این «زبور آل محمد»، بر زبان اهل دل است. زمان پر از زمزمه‏هاى سجادى است.
امام سجّاد(ع)، پاسدار «وحى‏نبوى» و «خط
علوى» و «شورحسینى» بود.
در عصر «نتوانستن»ها، جامعه را به «قدرت دعا» توجّه داد.
نیایش، سلاح او در مبارزه فرهنگى و سنگر او در دفاع از حق و اهل‏بیت بود.
او که در برابر خدا، «سجّاد» بود، هرگز در برابر ظالمان، سرِ تسلیم فرود نیاورد و چهره بر درگاه ارباب قدرت نسود.
بندى که بر دست و پایش بود، نشانه «آزادى در اسارت» بود و خطبه‏اى که در کوفه و شام خواند، جلوه مکرّر فصاحت علوى در کلام زین‏العابدین بود.