سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریا اگر باشد دلت .......

صفحه خانگی پارسی یار درباره

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
این روزا سرنوشت تحصیلی خیلیا رقم خورد! یکیش خود من!
اگه تو خونوادتون بچه ی کنکوری یا پشت کنکوری یا پشت پشت کنکوری یا پشت پشت پشت کنکوری یا .... داشته باشین میدونین چی میگم! خییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی وحشتناکه که سرنوشت تحصیلی یه عمرت و یا حداقل زندگی یک سالت بخواد تو چهار ساعت و 10 دیقه رقم بخوره!
من که دیگه به کلی نا امید شدم! دیشب یکی از بدترین شبای عمرم بود! نمیدونم تا حالا هیچ شبی بوده که احساس کنین یه اتفاق بدی قراره بیفته و دیگه هیچ کاری ازدستتون بر نمیاد؟ دیشب من یه همچین حالی داشتم! شبای قبل هر شبی که استرس و نگرانی سراغم میومد به امید اینکه فردا با بیشتر درس خوندن و ... میشه همشو جبران کرد، نگرانیمو مرتفع میکردم!!! اما دیشب...

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
من آزمونای کانون رو میدادم. هر دوهفته یه بار که آزمون میدادیم یکی از مجلاتشون بنام مجله ی آزمون رو هم بهمون میدادن! توی هر کدوم یه مصاحبه  با یکی از افراد موفق کانونی رو گذاشته بودن. یه مصاحبه ی کلیشه ای که سوالات همه ی مصاحبه ها تکراری و جواب اکثرشون به این نتیجه گیری ختم میشد که  حتما در کلاسا و نمیدونم آزمونای کانون شرکت کنید! تو این مجله آخری که بهمون دادن، هفته ی قبل، در مورد اینکه سر جلسه چیا ببریم و چی کارا بکنیم و نمیدونم اینا حرف زده بود. اتفاقا در مورد بعد از آزمون هم توصیه هایی کرده بود که مهمترین توصیه اش این بود : « بعد از کنکور فقط  چهار ساعت گریه کنید. نه بیشتر! » اون روز که اینو میخوندم برام مسخره بود. چهار ساعت؟ اینهمه اشکو از کجا بیاریم؟ ولی حالا که کنکور دادم میفهمم که چه توصیه ی خوبی بوده! فقط جهار ساعت!!!

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
بدیش این بود که من بعد از اینکه آزمون صبحمو دادم عصرش باید پا میشدم میرفتم آزمون زبان اختصاصی میدادم! اونم چه ساعتی؟ 2و نیم!!!! من نمیدونم آزمونی که قراره سه ساعت باشه چه دلیلی داره که باید ساعت 3 و نیم توی اون گرما برگذار شه و  داوطلبا هم باید از یه ساعت قبلش اونجا باشن! نمیشد بذارنش یه دو سه ساعتی دیرتر؟ و این یعنی من اینو هم گند زدم!

فقط چار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
بدترش اینه که من جواب دعاهای اینهمه آدمو چی بدم؟ دایی جون جونم برام فلان نمازو خوندن، خاله جون جونام و دختراشون برام فلان دعا رو خوندن، مامانم فلان نذرو کرده، خودم فلان نذرو کردم، دوستان و آشنایان، حتی دختر دایی مامانم هم  ....
نمیدونم میتونین درک کنین که چقد وحشتناکه وقتی تیزهوشان درس خونده باشین!!! و اینهمه هم ازتون توقع داشته باشن و اینهمه هم همه براتون دعا کرده باشن اونوقت انقد گند زده باشین!!!!!

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
امیدم فقط به خداست! امیدوارم هر چی خیر و صلاحمه برام پیش بیاره! ازما که گذشت ولی شما اگه خدای نکرده امتحانتونو گند زدید سعی کنید فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!

فقط چار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!

دوستان من کجا هستند...؟ روزهاشان پرتغالی باد...

دوستان من کجا هستند...؟ روزهاشان پرتغالی باد...
دلم برای همه چیز تنگ میشه, برای اون همه خاطره ی تلخ و شیرین
نشستن پشت میزای اون مدرسه, کنار اون هم کلاسیا دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه.
چه روز غمناکی بود امروز...
باورم نمیشه تموم شد! با بعضی بچه ها هفت سال و با بعضی دیگه لا اقل 3 سال تو یه کلاس بودیم!
هیچ وقت به اومدن چنین روزی فکر نمیکردم.
اینهمه عکس و فیلمی که گرفتم بازم دلتنگیمو جبران نمیکنه.
هنوز سه ساعتم از جداییمون نگذشته...

وای خدای من!
چه دوستای خوبی بهم دادی, هیچ وقت فراموششون نمیکنم.
همه شونو زیر سایه ی امام زمون محافظت کن! ایشالله همشون موفق بشن!

ای کاش سال پیش دانشگاهی هیچ وقت تموم نمیشد با دبیرای ناب و پاک و کم توقع و متواضع و مهربون و زحمت کش و دوست داشتنیش, با دلهره های قشنگش که البته هنوز هم همراهمونه! با زنگایی که نصف بیشتر کلاس جیم زده بودند با اون مراسم پیتزا خوریش با ...
یادش بخیر!

خدا حافظ همین حالا
            همین حالا که من تنهام
            خدا حافظ به شرطی که
            بفهمی تر شده چشمام...


حالا ببین کی بهت گفتم!!!

نمیدونم از کجا بنویسم!
از چی بنویسم.
اینقدر حرف نگفته غمناک تو دلم مونده که غم باد گرفتم.
ظاهرمو نیگا نکن که تا میبینمت لبام تا بناگوشم کش میاد! اینم از خاصیت ماهیچه هاست و حضور بانمکت و دوری مون.
(اووووووووووووف)
تا میام بنویسم یکی میگه : هوی خانومی دس نیگر دار!!!(میبینی چقده با ادبه؟!!) تو داری برا یه دونه و نصفی آدم!!! (بل کمتر) که میان وبلاگتو میخونن مینویسی نه برای یه متکلم وحده!
راستم میگه. این جور حرفا رو باید بذاری دم کوزه و آبشو بخوری. اینکه بیای بگی داری غمباد میگیری نه تنها به درد هیشکی نمیخوره که به درد خودتم نمیخوره. چون به قول روانشناسا اینکه آدم به غمهاش زیاد فکر کنه اونا رو بزرگشون میکنه.

سفر به گرای 270 درجه رو تازه خوندم....دلم برا علی ش تنگ شده(هان؟ چیه؟ چرا رگای گردنت زده بیرون؟ علی ِ بابا! علی آقای خودمون. همون علی ِ داستان سفر به گرای 269+1 درجه! همون علی که ....ای بابا!! ببین چجوری میخواد کل داستانو مفت مفت براش بنویسم! برو بچه. برو تنبل نباش! یه کتاب 260 صفحه ای که اینقد چک و چونه نداره!!). علی اسم دلتنگ کننده ایه. مث ماه رمضون ...
دلم برا روزه های سال اولم تنگ شده. چقدر با ذوق سحرا بیدار میشدم. چقدر با ذوق دعای سحر که خیلی هم به نظرم بلند میومدو میخوندم. چقدر سریالاشو نگا نمیکردم (البت اگه داشته). چقدر ...

آدم بده ی زندگیم شدم. اونقدر بد که دیگه دلم نمیاد بخوابونم تو گوش خودم. دلم نمیاد داد بزنم سر خودم.

خودش باید دستمو بگیره ببردم بالا. از کجا؟ حتما از نردبونای ترقی که میخوام یکی یکی طی بکشمشون!!
نه بابا! ازین چاله چوله های مزخرفی که واسه خودم کندم و افتادمم توش. افتادنی!
( یاد عربی امسالمون بخیر! میگفت نباید در ترجمه ی مفعول مطلقها اینجوری بنویسیم.مثلا در ترجمه ی آیه ی « کلّم الله موسی تکلیما» نباید بنوسیم خدا با موسی سخن گفت گفتنی! باس بنویسیم: خدا با موسی، قطعا سخن گفت. چقدرم که من یاد گرفتم!
:D)

دلشو شیکوندم بد رقم. جوونیه و هزار خریّت!
(زبان فارسی مون هم میگفت نگین خریّت بگین خر بودن!!!!)آخه من نمیدونم خریّت که دیگه فارسی و عربی سرش نمیشه!!!

آخی روزگار. این که میگن در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبریست، آتیش میزنه به جونم.
قربون مهربونیاش برم . فدای لطف و کرمش. چاکرشم در بست! اصلا چمنشم*! مطمئنم که دستمو میگیره. ایمان دارم بهش. از خریّت هم درم میاره. بهت قول میدم بیشتر از الان شرمنده ام میکنه.

حالا ببین کی بهت گفتم!!!

*اینم برا اونایی که خیلی پاستوریزه ن : چمنتم مخفف عبارت عقشولانه ی چاکرتم مخلصتم نوکرتمه!!!!

پ.ن : راستی به نظرت اگه الان حضرت موسی اینجا بودن با این طرز حرف زدنم مرتد اعلامم میکردن؟

 


نکته های زندگی با یه بغض همیشگی

بعد از کلی وقت دلم هوای نوشتن تو وبلاگو کرد. هر چی خواستم بنویسم نشد که نشد. این بغضه آخرش کار خودشو میکنه. مارو از وبلاگنویسی که انداخته هیچ از زندگی هم کم کم ساقط میکنه.
فعلا این نکته ها رو داشته باشین تا بعدا یه فکری به حال خودمو این وبلاگ بکنم!


آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است
وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند نه رفتار و عملکرد شما
سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است،
نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد
اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید
ما زمان را تلف نمی کنیم، زمان است که ما را تلف می کند
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند
پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر
کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم
کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید
انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند
همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است
دشوارترین قدم، همان قدم اول است
عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید
در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش
امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست
برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست
امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم
بجای آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید
آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند
آنکه می تواند نسبت به نیکی دیگران ناسپاس باشد، از دروغ گفتن باک ندارد
هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود
اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید
کسانی که نمی توانند فرصت کافی برای تفریح بیابند دیر یا زود وقت خود را صرف معالجه می کنند
صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست
وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند
کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد
کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند .

پ.ن:
1.در ضمن یادم نمیاد اینا رو از کجا پیدا کردم اگه یهو دیدن مال وبلاگ شماست بدون اینکه از تون اجازه گرفته باشم یقه گیری نفرمایید!
2.میتونین تو قسمت نظرات هر کدوم از نکته ها رو که جالب به نظرتون رسید برام بنویسین!