سلام
اين حرفا چيه؟
مطمئن باشيد من كه به همني راحتي همه رو به باد انتقادهاي غيرقابل خيليها ميگيرم، خودم رو خيلي بيشتر از اينها انتقادپذير بار آوردهام...
البته نبايد انتظار داشته باشيد كه اين انتقاد پذيري موجب پذيرفتن نصيحتها و عقايد ديگران شود بلكه به ان دليل كه افكارم هنوز شناور هستند و كاملا شكل نگرفتهاند، به همه حق ميدهم كه به راحتي به نقد من و افكارم بنشينند و هر جا هم كه عقلم را راضي كردند از عقيده پيشينم بگذرم و گردن كج كنم در مقابل سرمايهاي كه به من هديه كردهاند...
نميدانيد چقدر خوشحال ميشوم وقتي كه كسي لطف ميكند و مرا مهمان سخنانش ميكند مخصوصا اگر سخنش انتقاد باشد.
خدا ميداند كه هيچكدام از اين سخنان را براي تعارف يا مجامله نگفته ام...
ياعلي
دستت درد نكنه كه به من سر زدي
در جواب نوشتههايي كه هديه آورده بوديد، چند خطي در هامش همانهايي كه نوشته بوديد نگاشتم كه اينگونه است...
سلام ممنونم که اينقدر راحت حرفاتون رو زديد، من هيچ دفاعي نمي کنم چون همه آنچه را که به من بستيد نتيجه عدم دقت در نوشته من هستش، شما هر برداشتي مي خواهيد بکنيد اما من از کل قضيه کاملا باخبر بوده و هستم ودوباره اون قسمت از نوشته م رو که مورد اشتباه در برداشت شما شده است رو اينجا ميارم:«و امروز همان مردم كه ايستاده بودند و بيهنري و احمقي ناجا را بدون هيچ عكسالعملي نگاه ميكردند، آنقدر بد و خيانتپيشه و خرابكار شدند كه ناجا با جرأت تمام، حتي فرزندان خردسالي كه مادرانشان آنها را در بغل فشرده بودند هم شايسته تحمل گاز اشكآور دانستند...»ملاحظه مي کنيد که من ننوشته ام که ناجا گاز اشک آور زده، بلکه مي خواستم به اين نکته اشاره کنم که چرا ناجا تنبلي کرده و باعث شد مردم با غيرت و انقلابي وارد قضيه شوند. نمي دانم چقدر از قضيه خبر داريد اما فرماندار قم و فرماندهي انتظامي توي دفتر فرهنگستان علوم اسلامي دستور فرمودند که نيروي انتظامي وارد نشه تا مردم آش و لاش بشن... خستگي راه اجازه نميده که همه بندهاي نوشته هاتون رو جواب بدم...اما فکر ميکنم اصل شبهه شما رو دفع کردم.
سلام آبجي
مي گم اگه تونستي اسم وبلاگت رو عوض كن و يه اسم ساده و روي زبون به اصطلاح بذار كه راحت بشه امد توش!!!!