حسین ، حسین ، حسین
... عباس به آب نگریست. در آب حسین بود.
موجها در حرکت خویش، حسین می نگاشتند.
صدای موج حسین بود.
به خویش برگشت و درخویش جز حسین ندید و ... حسین تشنه بود.
آب بنوش عباس!
آب خنک و زلال و گوارا با عباس سخن میگفت.
دست رشید عباس در آب رفت.
نوازش آب با دستهای تشنه و جان تشنه تر چه میکند.
قطره های عزیز از کف می چکید.
آب را بالا آورد تا فضای دهان رسید.
نسیم خنک آب چهره ی عباس را می نواخت.
ساقی بنوش! گوارایت باد.
باز در موج ها ولوله افتاد. حسین، حسین، حسین.
پ.ن: برگرفته از متن کتاب ماه در آب، نوشته ی دکتر محمدرضا سنگری