سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریا اگر باشد دلت .......

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دوستان من کجا هستند...؟ روزهاشان پرتغالی باد...

دوستان من کجا هستند...؟ روزهاشان پرتغالی باد...
دلم برای همه چیز تنگ میشه, برای اون همه خاطره ی تلخ و شیرین
نشستن پشت میزای اون مدرسه, کنار اون هم کلاسیا دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه.
چه روز غمناکی بود امروز...
باورم نمیشه تموم شد! با بعضی بچه ها هفت سال و با بعضی دیگه لا اقل 3 سال تو یه کلاس بودیم!
هیچ وقت به اومدن چنین روزی فکر نمیکردم.
اینهمه عکس و فیلمی که گرفتم بازم دلتنگیمو جبران نمیکنه.
هنوز سه ساعتم از جداییمون نگذشته...

وای خدای من!
چه دوستای خوبی بهم دادی, هیچ وقت فراموششون نمیکنم.
همه شونو زیر سایه ی امام زمون محافظت کن! ایشالله همشون موفق بشن!

ای کاش سال پیش دانشگاهی هیچ وقت تموم نمیشد با دبیرای ناب و پاک و کم توقع و متواضع و مهربون و زحمت کش و دوست داشتنیش, با دلهره های قشنگش که البته هنوز هم همراهمونه! با زنگایی که نصف بیشتر کلاس جیم زده بودند با اون مراسم پیتزا خوریش با ...
یادش بخیر!

خدا حافظ همین حالا
            همین حالا که من تنهام
            خدا حافظ به شرطی که
            بفهمی تر شده چشمام...


گلها همه آفتاب گردانند...

یادشون بخیر. خدا رحمتشون کنه.
اول تو کتابهای درسی شناختیمشون و اگه اهل شعر نبوده باشیم فوقش تا امتحان آخر سال اسمشون تو ذهنمون مونده! ولی من و تو نه. ما که اسم خودمونو  میذاریم عاشق شاعر پیشه یا بلعکس شاعر عاشق پیشه باید بشناسیمشون. حداقل بیشتر شعراشونو خونده باشیم و بعضیاشم تو دفتر شعرمون نوشته باشیم. به قول خودشون چقدر زود دیر می شه. چقدر دلم میخواست بیشتر ازشون شعر خونده بودم و توی شعراشون شناخته بودمشون. حیف. این یکی خیلی قشنگه. بخونینش :

خاطرات خیس
-باز......    ای الهه ی ناز.....
صدای تو مرا دوباره برد
به کوچه های تنگ پابرهنگی
به عصمت گناه کودکانگی
به عطر خیس کاهگل
به پشت بام های صبح زود
                               در هوای بی قراری بهار
به خواب های خوب دور
به غربت غریب کوچه های خاکی صبور
به کرکهای خط سبزه
                           بر لب کبود رود
به بوی لحظه های هرچه بود یا نبود
به نوجوانی نجیب جوشش غرور
                           روی گونه های بی گناهی بلوغ
به لحظه ی نگاه ناگهانگی
به آن نگاه نا تمام
به آن سلام خیس ترسخورده
                          زیر دانه های ریز ریز ابتدای دی
به بوی لحظه های هر کجای کی!
به سایه های ساکت خنک
به صخره های سبز در شکاف آفتابگیر کوه
به هرم آفتاب تفته ای
که بی گدار
                 با تمام تشنگی
                                       به آب میزنیم
به عصرهای جمعه ای
که با دوچرخه های لاغر بلند
تمام اضطراب شنبه های جبر را
                       رکاب میزنیم
به بوی لحظه های بی بهانگی
که دل به گریه ها و خنده های بی حساب میزنیم
به « آی روزگار....» های حسرت دروغکی
غم قراق دلبر به خواب هم ندیده ی همیشه بی وفا
به جور کردن سه چار بیت سوزناک زورکی
به رفت و آمد مدام باد ها و یاد ها
سوار قایقی رها
به موج موج انتهای بی کرانگی
دوار گردش نوار....
مرور صفحه ی سفید خاطرات خیس
صدا تمام شد!
سرم به صخره ی سکوت خورد...

                          - آه بی ترانگی!

برای شادی روح مرحوم قیصر امین پور شاعر انقلابی کشومون حمد و سوره فراموش نشه!


نکته های زندگی با یه بغض همیشگی

بعد از کلی وقت دلم هوای نوشتن تو وبلاگو کرد. هر چی خواستم بنویسم نشد که نشد. این بغضه آخرش کار خودشو میکنه. مارو از وبلاگنویسی که انداخته هیچ از زندگی هم کم کم ساقط میکنه.
فعلا این نکته ها رو داشته باشین تا بعدا یه فکری به حال خودمو این وبلاگ بکنم!


آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است
وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند نه رفتار و عملکرد شما
سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است،
نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد
اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید
ما زمان را تلف نمی کنیم، زمان است که ما را تلف می کند
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند
پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر
کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم
کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید
انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند
همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است
دشوارترین قدم، همان قدم اول است
عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید
در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش
امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست
برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست
امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم
بجای آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید
آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند
آنکه می تواند نسبت به نیکی دیگران ناسپاس باشد، از دروغ گفتن باک ندارد
هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود
اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید
کسانی که نمی توانند فرصت کافی برای تفریح بیابند دیر یا زود وقت خود را صرف معالجه می کنند
صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست
وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند
کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد
کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند .

پ.ن:
1.در ضمن یادم نمیاد اینا رو از کجا پیدا کردم اگه یهو دیدن مال وبلاگ شماست بدون اینکه از تون اجازه گرفته باشم یقه گیری نفرمایید!
2.میتونین تو قسمت نظرات هر کدوم از نکته ها رو که جالب به نظرتون رسید برام بنویسین!


دل است دیگر....

 

 گفت دیوار را با مشت خراب کن تا به من برسی!
 گفتم دیوار از آجرست و سیمان. اگر می دانستی اراده ام از فولاد است و عشقم از آتش، تو خود ذوب می شدی و دم بر نمی آوردی
.
 گاهی دل آدم میرود، چه با شکستن برگی زیر پا و چه بادیدن دو دست تنیده در هم، تنها میتوان منتظر ماند!
گاهی دل آدم میسوزد، چه با دشنه ای از پشت و چه با نابودی رویایی درپیش، اما تنها می توان تحمل کرد!
 دل است دیگر......گاهی هم میشکند.

آن وقت است که چشم و گوش و زبان می گریند.
دیگر نمی شود تحمل کرد. نمی شود مدارا کرد. نمی شودحتی نفس کشید.
 فقط می شود هق هق کرد ، لرزش وجود را به نظاره نشست ، به خواب رفت و پس ازخواب دوباره متولد شد!
امتحانش ضرری ندارد.

 

 


شب عید است و .....

مدتیست حال بنده خیلی خوش نیست. و حال گرفتگی همچون ماه گرفتگی بر زمین دلمان حاکم شده!!

دوستان را از احوال خویش آگه نمودیم و با بحثهای کارشناسی ای که با برخی دوستان داشتیم بهمان میگویند این احوالات همش تحت سر این معلمات و معلمون ست.همین جور چپ میروند و راست میآیند واز آدم امتحان میگیرند خب بعدش همین جور هم از چپ و راست نمرات درخشان بر آدم نازل میشود ( که البته خوبیش اینست که نزولش مثل نزول نمرات امتحانای ترم دفعی نیست و تدریجی میباشد!!!) و نیز چشمتان روز بد نبیند با برخی سوالاتی که باید در منزل حل کرد!!!

 درخشان بودن نمرات هم جای بسی تفسیر دارد که روشن ترین و کوتاهترین تفسیر اینست که خب نمرات استعدادهای درخشان بایدم درخشان باشد!

باقی تفاسیر بماند برای بعد.

برخی دیگر از دوستان ناخوشایندی احوال بنده را چیز جدیدتر و مناسب روزتری میدانند.

همین جور که مستحضرین ما داریم به ایام نوروز نزدیک میشیم که البته تصادف این ایام با ماه صفر کمی قضیه را متفاوت کرده.

قضیه ای که دوستان بنده بدان اشاره دارند اینست که چون حول و حوش عید نوروز باباها کمی حال گرفته هستند ( سر همین قضیه ی : شب عید است و گرفتار زن خویشتنم.....داد از دست زنم....که البته باید گفت زن و بچه!!)  و دخترها هم با پدرشون یه رابطه ی عاطفی خاصی دارند، این حال گرفتگی پدر در آنها هم تاثیر میگذارد و اینست که دوستان میگویند این از عوارض نزدیک شدن عید نوروزه که بر پدر تو وارد شده و طبق اون نظریه تو هم ازین عوارض بی نصیب نبوده ای!!

 خلاصه ماییم و حال گرفتگی و دل تنگی و دوستانند و نظرات کارشناسانه.

 سخن کوتاه میدارم که فردا را نیز با روزهای ماضی و آتی تفاوتی نیست و گردن ما در برابر امتحانات تمامی دبیران از مو هم نازک تر است! چه برسد به امتحان شیمی !!!

 حال بنده را از تمامی فضلا و ادبا و یاران گرامی که به وبلاگ این حقیر سرک میکشند ( که بدلیل کثرت مجبوریم با انگشتان دست و پا آنها را بشماریم!!) خواهشهایی ست:

 1- اگر خدا توفیقتان داد و دبیر شدید هرگز چپ نرفته و راست نیایید و از شاگردان طفلکی زبان بسته ی گردن از مو باریکتر امتحان نگیرید! و سوالاتی که خودتان هم در این سن که بودید نمیتوانستید بحلید را به شاگرد فلک زده ندهید تا برایتان بحلد!

 2- اگر پدر شدید و دختردار! سعی کنید هرگز با نزدیک شدن ایام نوروز حالتان گرفته نشود که این حال گرفتگی را سودی نیست جز بدحالی دخترتان. چرا که چه بخواهید و چه نخواهید این سیل بنیان کن خواهشها از طرف اهل و عیال ست که در این ایام به سوی شما جاری میشود و کاریش هم نمیتوان کرد!

 3- محتاج دعای شماییم در هر زمان و ساعتی که به این وبلاگ آمدید.

 یا علی!