سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریا اگر باشد دلت .......

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من به احمدی نژاد رای نمیدهم!

خیلی وقته وبلاگمو آپ نکردم. الانم نیومده بودم نت تا وبلاگمو اپ کنم ولی خب این متنو که تو کمیاب نیوز دیدم دلم نیومد نذارمش اینجا.
شاید خیلیاتون متنشو خونده باشید ولی برای من که خیلی وقته کم به نت سر میزنم جالب و نسبتا جدید بود. بخونیدش:

سلام دکتر احمدی نژاد
من در دوره قبل به شما رای ندادم و این دوره نیز با کمال افتخار به شما رای نخواهم داد. دلایل این رای ندادن بسیار مهم هستند که برای اطلاع مردم عزیز منتشر می نمایم.

1) شما شان ریاست جمهموری را شکستید و با مردم کوچه و بازار ، جوانان و پیران روستایی هم صحبت شدید. جلال و جبروت رییس جمهور در تعداد ماشین های ضدگلوله شیشه دودی نهفته بود، وقتی این کاروان از خیابان ها عبور می کرد دشمنان ما از این هیبت می ترسیدند. اما اکنون کجاست آن هیبت؟ کجاست آن شکوه؟ ...

2)از وقتی که شما در سال 84 وارد عرصه انتخابات شدید تا کنون به طور متوسط ماهی یک پیامک در مورد شما به دستم می رسد، مطمئنم خیلی از مردم چنین وضعیتی داشته اند، اگر هر کدام از پیام ها 30 ثانیه وقت افراد را به خود اختصاص دهد و هر پیام تنها برای 5 ملیون نفر ارسال شده باشد، چقدر وقت مردم را تلف کرده اید، شما که ذهن ریاضی خوبی دارید، لطفا محاسبه کنید! تازه در اکثر پیام ها حرف های بدی نیز زده می شود، گناه این حرف های زشت هم پای شماست چراکه اگر به صحنه نمی آمدید ما این پیام ها را نداشتیم، داشتیم؟

3) راستی شما به چه حقی روزی 5- 6 ساعت استراحت می کنید و مابقی را به کار مشغول هستید؟ شاید برخی خام اندیشان گمان کنند که این کار پسندیده است و جای گله نیست. اما باید به آنها یادآوری کنم کسی که در مسند ریاست جمهوری است وقتی بدین گونه فعالیت کند پس از مدتی به این نتیجه می رسد که وقتی انسان می تواند 19 ساعت کار کند چرا نکند؟ پس ساعت کاری کارمندان و کارگران هم باید به این حالت تغییر کند!

4) آقای احمدی نژاد 4 سال گذشت اما ما هنوز به آنچه که در سند چشم انداز پیش بینی شده نرسیده ایم! چهار سال برای تحقق چشم انداز بیست ساله کم است؟!

5) دکتر، شما هیچ اعتقادی به صنعت گردشگری ندارید، به خارج می رویداز این جلسه به آن جلسه سفر استانی می روید از این شهر به آن شهر فقط سخنرانی و جلسه و دیدار و ...آیا نباید به عنوان یک مسئول حداقل در ایام نوروز به گردشگری ارج نهاده و در ویلایی در شمال یا کیش و یا ...اقامت گزینید؟

6) در سایتها آمده بود که ازدواج فرزندانتان در خانه پدر خانمش با حضور 40-50 میهمان برگزار شد، وقت نماز هم، نماز به امامت شما اقامه شده است.اولاً عدالت شما به سبب آنچه در بالا گفتم و در ادامه خواهد آمد زیر سوال است. ثانیاً مگر نشنیده ای که مردم بر دین زمامداران خویش‏اند ، اگر خدای نا کرده مردم از راه شما یاد بگیرند و عروسی ها را در این سطح و اندازه برگزار کنند ، آیا فکر کرده اید که چه تعداد افراد از کار خود در رستورانها بیکار خواهند شد؟این کار شما جزضربه به این قشر زحمتکش چه تفسیری دارد؟

7) در مطبوعات خواندم که طبق بررسی یک مرکز تحقیقاتی ، توهین مستقیم به رئیس جمهور در رسانه ها در مورد دو رئیس جمهور سابق تنها به تعداد انگشتان دست اتفاق افتاده است. اما در مورد شما تا چند ماه پیش، بیش از هزارو پانصد بار. یاد بگیرید! فضا را مثل گذشتگان آزاد بگذارید تا رسانه ها حرف بزنند، اگر نگذارید حرف بزنند آنها مجبور می شوند توهین کنند!!!

8) نمی دانم چه کسی به شما دکترا داده است، شما هنوز اعداد را نمی شناسید . آقای به اصطلاح دکتر شما وقتی مدرسه یا دانشگاه نمره 11 می گرفتید خوشحال بودید یا زمانی که 19 می گرفتید؟ اگر رویه امروز را داشته باشید حتما از یازده بیشتر خوشتان می آمده است! آیا خجالت نمی کشید که با افتخار اعلام می کنید عدد دو رقمی بیکاری را به عدد تک رقمی رسانده اید؟ یا شرم نمی کنید که عدد 18 درصد سود بانک را روی 12 نگه داشته اید؟ از دیگران یاد بگیرید که از تورم 20-25 درصد سال گذشته ناراحت و اندوهگین هستند، چرا که در کارنامه خودشان عدد بزرگ تر و درخشان تر 45 درصد وجود دارد.

9) به چه حقی وام برج سازان بدبخت را به کشاورزان و دامداران و بیکاران دادی؟ آقای عادل!!!

10) آقای دکتر شما آدم بدی هستید چونکه به قول مدیر مسوول آن روزنامه که مشاور آن آقا هم هست، وقتی مشائی خطا می کند، قطعا شما مقصرید. و البته به قول همان آقا وقتی فلانی خطا می کند مشاورانش تقصیر کارند و اگر نزدیکانش اشتباه کنند ربطی به وی ندارد.

11) آقای سیاست مدار، شما با اقداماتتان کاری کرده اید که چند سالی است لذت شدیدا محکوم کردن را در سیاست خارجی از ما گرفته اید، آنها می گفتند شما ناقض حقوق بشرید ما شدیدا محکوم می کردیم، می گفتند شما به دنبال سلاح هسته ای هستید ما شدیدا محکوم می کردیم ،... اما الان چه؟ شما به جای شدیدا محکوم کردن برمی گردید و به آنها می گویید شما خودتان ناقض حقوق بشرید، شما چرا از اسرائیل حمایت می کنید؟ شما زرادخانه اتمی دارید و آن را به کار می گیرید....

12) چند روز پیش سوار تاکسی شدم، بر روی شیشه تاکسی نرخ مسیر 240تومان درج شده بود، وقتی 250 تومان به راننده دادم و انتظار داشتم بقیه پول را برگرداند، راننده با ناراحتی گفت: ده تو من ندارم به شما بدم، اگر کرایه را رند  می کردند نه شما اذیت می شدید و نه من. بنده ا ز این سخن راننده استنباط کردم که هر وقت عددی رند نباشد فساد پیش می آید و آن کار بد انجام خواهد شد. تقریبا همه افراد چنین چیزی را درک کرده اند. اما چگونه است که دولت محترم به این امر مهم واقف نیست و در مساله مهمی مثل مسکن، طرحی را با هدف ارایه رایگان زمین به اجرا گذاشته است با عنوان زمین های 99 ساله!! زمین 99 ساله شد طرح؟ 99 که با صد یک عدد فاصله دارد شد عدد؟ اگر بقال سر کوچه به شما بگوید قیمت این پفک 99 تومان است به او نمی خندید؟اینها همه نشان دهنده این است که دولت نهم فاقد پشتوانه کارشناسی است و شتابزدگی در آن موج می زند.

13) حتی آدم های عامی نیز می دانند که اگر رو در روی دزد بایستید و بگویید شما دزددید اموال مرا بازگردانید؛ ناراحت شده و عکس العمل نشان می دهد. در این مواقع باید از روش های مسالمت آمیز استفاده کرد. باید بگویید: ای عزیز! ای هلو! شما دزد نیستید بلکه شاید از روی اشتباه مالی را از من نزد خود دارید، بیایید گفت و گو کنیم اگر دوست داشتید آن را به من برگردانید اگر دوست نداشتید خوب! بحثی نداریم!
البته شاید جایی هم لازم باشد فریاد برآورید که من زیر بار زور نمی روم (مگر آنکه آن زور، پرزور باشد!)شاید در این حالت دزد به اموال دیگر ما نیز طمع کند، اما ما را نخواهد زد .
 اما شما چه کردید؟ در سازمان ملل چه گفتید؟ در دوربان 2 چه به نمایش گذاشتید؟

14) شنیده ام که سیب زمینی مازاد کشاورزان را از آنها خریده و رایگان توزیع کرده اید، در این مورد چند نکته قابل توجه است:
*چون مردم ما آنقدر از سطح فکری پایینی برخوردارند که با یک سیب زمینی رایگان ممکن است رای خود را به این و آن بفروشند،شما نمی بایست این کار را می کردید!
*اصلا نباید سیب زمینی مازاد را می خریدید تا کشاورزان تنبیه شده و بدانند که هر سال چقدر از زمینشان را به کشت اختصاص دهند.
* یا مثل سال های گذشته سیب زمینی را می خریدید اما آن را به گونه ای از بین می بردید تا کسی از آن استفاده نکند .
* راستی سلامت مردم چه می شود؟ مصرف زیاد سیب زمینی چه تبعاتی دارد؟

15) شنیده ام فرزندتان را به سربازی فرستاده اید، شما که نمی توانید برای فرزندانتان کاری بکنید و او را به سربازی نفرستید چطور باید از شما انتظار داشت که برای ملت ایران کاری انجام دهید؟

16)  خیانت های دولت نهم جبران ناپذیر است؛ از جمله این خیانت ها بالابردن سطح توقعات مردم است. دولت کار را به جایی رسانده که مردم آن روستای دور افتاده ، آب آشامیدنی بهداشتی می خواهند و مردم آن منطقه برای فرزندانشان شغل طلب می کنند!! آقای رییس جمهور در کجای دنیا سراغ دارید مردم بیمارستان و راه بخواهند؟!

17)  مگر قرار است همه کارهای بزرگی که نیاز کشور است در دولت شما اتفاق بیفتد؟ ریسک پذیری شما در اجرای طرح هایی که گذشتگان آرزوی آن را داشته اند و انجام نداده اند به چه معناست؟ آیا نشان از خود بزرگ بینی و خود برتر بینی شما نیست؟ طرح تحول اقتصادی، طرح سهمیه بندی بنزین، طرح سهام عدالت،...

 18)  محمود احمدی نژاد چرا همه آمارهای شما به گونه ای مشکل دارد؟ همه طرح هایی که اجرا کرده اید، حتی عددهایی که بانک جهانی در مورد رشد تولید ناخالص داخلی،افزایش میزان خصوصی سازی،افزایش رشد اقتصادی،افزایش فعالیت های عمرانی و.. داده است مشکل دار است. آمارهای شما فاقد اعتبار است،خودتان را اصلاح کنید! هر چیزی که به نحوی به شما ارتباط پیدا بکند فاقد ارتباط است. البته بی‏انصاف نیستیم ضعف ها را می بینیم و حتی آن را برجسته هم می کنیم.
چرا کشور را به سمت نابودی می برید؟ آیا دیگر بس نیست ، می خواهید کشور را به قهقرا ببرید.

19) الان را نمی دانم اما شهردار که بودید از خانه برای ناهارتان غذا می بردید و غذای شهرداری را نمی خوردید، این کار نشانه چیست؟ آیا جز استثمار کردن و نادیده گرفتن حقوق زنان چیز دیگری است؟ بیچاره همسرتان که میبایست صبح زود بیدار می شد و غذارا آماده می کرد و لابد تا شب هم منتظر می ماند تا ظرف نشسته را به خانه بازگردانید تا بشوید، البته این سرنوشت غمبار و محتوم زن ایرانی است. چگونه می توان از شما انتظار دفاع از حقوق زن را داشت؟

20) آقای دکتر شما متهم هستید که به خط امام خیانت کرده اید. چراکه صحیفه نور را خوانده و تلاش کرده اید که به آن عمل کنید. مگر با صحیفه نور خواندن می شود خط امامی شد؟ ببینید برخی افراد که سابقه دار تر از شما هم هستند نگاهشان به خط امام چیست و چگونه با آن برخورد می کنند. یکی از همان روش ها را باید ادامه دهید.
*مطابق دانستن خط امام با دستخط امام و عکس امام.
*تغییر خط امام با جملات درگوشی امام با آنها یا خاطراتی که البته جز امام و خود فرد شاهد دیگری ندارد.  
*تاویل خط امام بر اساس فکر خود و آنچه که دوست دارند اتفاق بیفتد.
شما از صحیفه نور یاد گرفته اید که به محرومان توجه کنید،استکبارستیز باشیدو... اینها ظاهر کلمات امام است ،نباید با توجه به ظاهر کلمات امام به خط وی خیانت نمایید.  

به هر حال امیدوارم که در دوره دهم رای نیاورید.


فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
این روزا سرنوشت تحصیلی خیلیا رقم خورد! یکیش خود من!
اگه تو خونوادتون بچه ی کنکوری یا پشت کنکوری یا پشت پشت کنکوری یا پشت پشت پشت کنکوری یا .... داشته باشین میدونین چی میگم! خییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی وحشتناکه که سرنوشت تحصیلی یه عمرت و یا حداقل زندگی یک سالت بخواد تو چهار ساعت و 10 دیقه رقم بخوره!
من که دیگه به کلی نا امید شدم! دیشب یکی از بدترین شبای عمرم بود! نمیدونم تا حالا هیچ شبی بوده که احساس کنین یه اتفاق بدی قراره بیفته و دیگه هیچ کاری ازدستتون بر نمیاد؟ دیشب من یه همچین حالی داشتم! شبای قبل هر شبی که استرس و نگرانی سراغم میومد به امید اینکه فردا با بیشتر درس خوندن و ... میشه همشو جبران کرد، نگرانیمو مرتفع میکردم!!! اما دیشب...

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
من آزمونای کانون رو میدادم. هر دوهفته یه بار که آزمون میدادیم یکی از مجلاتشون بنام مجله ی آزمون رو هم بهمون میدادن! توی هر کدوم یه مصاحبه  با یکی از افراد موفق کانونی رو گذاشته بودن. یه مصاحبه ی کلیشه ای که سوالات همه ی مصاحبه ها تکراری و جواب اکثرشون به این نتیجه گیری ختم میشد که  حتما در کلاسا و نمیدونم آزمونای کانون شرکت کنید! تو این مجله آخری که بهمون دادن، هفته ی قبل، در مورد اینکه سر جلسه چیا ببریم و چی کارا بکنیم و نمیدونم اینا حرف زده بود. اتفاقا در مورد بعد از آزمون هم توصیه هایی کرده بود که مهمترین توصیه اش این بود : « بعد از کنکور فقط  چهار ساعت گریه کنید. نه بیشتر! » اون روز که اینو میخوندم برام مسخره بود. چهار ساعت؟ اینهمه اشکو از کجا بیاریم؟ ولی حالا که کنکور دادم میفهمم که چه توصیه ی خوبی بوده! فقط جهار ساعت!!!

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
بدیش این بود که من بعد از اینکه آزمون صبحمو دادم عصرش باید پا میشدم میرفتم آزمون زبان اختصاصی میدادم! اونم چه ساعتی؟ 2و نیم!!!! من نمیدونم آزمونی که قراره سه ساعت باشه چه دلیلی داره که باید ساعت 3 و نیم توی اون گرما برگذار شه و  داوطلبا هم باید از یه ساعت قبلش اونجا باشن! نمیشد بذارنش یه دو سه ساعتی دیرتر؟ و این یعنی من اینو هم گند زدم!

فقط چار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
بدترش اینه که من جواب دعاهای اینهمه آدمو چی بدم؟ دایی جون جونم برام فلان نمازو خوندن، خاله جون جونام و دختراشون برام فلان دعا رو خوندن، مامانم فلان نذرو کرده، خودم فلان نذرو کردم، دوستان و آشنایان، حتی دختر دایی مامانم هم  ....
نمیدونم میتونین درک کنین که چقد وحشتناکه وقتی تیزهوشان درس خونده باشین!!! و اینهمه هم ازتون توقع داشته باشن و اینهمه هم همه براتون دعا کرده باشن اونوقت انقد گند زده باشین!!!!!

فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!
امیدم فقط به خداست! امیدوارم هر چی خیر و صلاحمه برام پیش بیاره! ازما که گذشت ولی شما اگه خدای نکرده امتحانتونو گند زدید سعی کنید فقط چهار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!

فقط چار ساعت گریه کنید! نه بیشتر!

دوستان من کجا هستند...؟ روزهاشان پرتغالی باد...

دوستان من کجا هستند...؟ روزهاشان پرتغالی باد...
دلم برای همه چیز تنگ میشه, برای اون همه خاطره ی تلخ و شیرین
نشستن پشت میزای اون مدرسه, کنار اون هم کلاسیا دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه.
چه روز غمناکی بود امروز...
باورم نمیشه تموم شد! با بعضی بچه ها هفت سال و با بعضی دیگه لا اقل 3 سال تو یه کلاس بودیم!
هیچ وقت به اومدن چنین روزی فکر نمیکردم.
اینهمه عکس و فیلمی که گرفتم بازم دلتنگیمو جبران نمیکنه.
هنوز سه ساعتم از جداییمون نگذشته...

وای خدای من!
چه دوستای خوبی بهم دادی, هیچ وقت فراموششون نمیکنم.
همه شونو زیر سایه ی امام زمون محافظت کن! ایشالله همشون موفق بشن!

ای کاش سال پیش دانشگاهی هیچ وقت تموم نمیشد با دبیرای ناب و پاک و کم توقع و متواضع و مهربون و زحمت کش و دوست داشتنیش, با دلهره های قشنگش که البته هنوز هم همراهمونه! با زنگایی که نصف بیشتر کلاس جیم زده بودند با اون مراسم پیتزا خوریش با ...
یادش بخیر!

خدا حافظ همین حالا
            همین حالا که من تنهام
            خدا حافظ به شرطی که
            بفهمی تر شده چشمام...


گلها همه آفتاب گردانند...

یادشون بخیر. خدا رحمتشون کنه.
اول تو کتابهای درسی شناختیمشون و اگه اهل شعر نبوده باشیم فوقش تا امتحان آخر سال اسمشون تو ذهنمون مونده! ولی من و تو نه. ما که اسم خودمونو  میذاریم عاشق شاعر پیشه یا بلعکس شاعر عاشق پیشه باید بشناسیمشون. حداقل بیشتر شعراشونو خونده باشیم و بعضیاشم تو دفتر شعرمون نوشته باشیم. به قول خودشون چقدر زود دیر می شه. چقدر دلم میخواست بیشتر ازشون شعر خونده بودم و توی شعراشون شناخته بودمشون. حیف. این یکی خیلی قشنگه. بخونینش :

خاطرات خیس
-باز......    ای الهه ی ناز.....
صدای تو مرا دوباره برد
به کوچه های تنگ پابرهنگی
به عصمت گناه کودکانگی
به عطر خیس کاهگل
به پشت بام های صبح زود
                               در هوای بی قراری بهار
به خواب های خوب دور
به غربت غریب کوچه های خاکی صبور
به کرکهای خط سبزه
                           بر لب کبود رود
به بوی لحظه های هرچه بود یا نبود
به نوجوانی نجیب جوشش غرور
                           روی گونه های بی گناهی بلوغ
به لحظه ی نگاه ناگهانگی
به آن نگاه نا تمام
به آن سلام خیس ترسخورده
                          زیر دانه های ریز ریز ابتدای دی
به بوی لحظه های هر کجای کی!
به سایه های ساکت خنک
به صخره های سبز در شکاف آفتابگیر کوه
به هرم آفتاب تفته ای
که بی گدار
                 با تمام تشنگی
                                       به آب میزنیم
به عصرهای جمعه ای
که با دوچرخه های لاغر بلند
تمام اضطراب شنبه های جبر را
                       رکاب میزنیم
به بوی لحظه های بی بهانگی
که دل به گریه ها و خنده های بی حساب میزنیم
به « آی روزگار....» های حسرت دروغکی
غم قراق دلبر به خواب هم ندیده ی همیشه بی وفا
به جور کردن سه چار بیت سوزناک زورکی
به رفت و آمد مدام باد ها و یاد ها
سوار قایقی رها
به موج موج انتهای بی کرانگی
دوار گردش نوار....
مرور صفحه ی سفید خاطرات خیس
صدا تمام شد!
سرم به صخره ی سکوت خورد...

                          - آه بی ترانگی!

برای شادی روح مرحوم قیصر امین پور شاعر انقلابی کشومون حمد و سوره فراموش نشه!


حالا ببین کی بهت گفتم!!!

نمیدونم از کجا بنویسم!
از چی بنویسم.
اینقدر حرف نگفته غمناک تو دلم مونده که غم باد گرفتم.
ظاهرمو نیگا نکن که تا میبینمت لبام تا بناگوشم کش میاد! اینم از خاصیت ماهیچه هاست و حضور بانمکت و دوری مون.
(اووووووووووووف)
تا میام بنویسم یکی میگه : هوی خانومی دس نیگر دار!!!(میبینی چقده با ادبه؟!!) تو داری برا یه دونه و نصفی آدم!!! (بل کمتر) که میان وبلاگتو میخونن مینویسی نه برای یه متکلم وحده!
راستم میگه. این جور حرفا رو باید بذاری دم کوزه و آبشو بخوری. اینکه بیای بگی داری غمباد میگیری نه تنها به درد هیشکی نمیخوره که به درد خودتم نمیخوره. چون به قول روانشناسا اینکه آدم به غمهاش زیاد فکر کنه اونا رو بزرگشون میکنه.

سفر به گرای 270 درجه رو تازه خوندم....دلم برا علی ش تنگ شده(هان؟ چیه؟ چرا رگای گردنت زده بیرون؟ علی ِ بابا! علی آقای خودمون. همون علی ِ داستان سفر به گرای 269+1 درجه! همون علی که ....ای بابا!! ببین چجوری میخواد کل داستانو مفت مفت براش بنویسم! برو بچه. برو تنبل نباش! یه کتاب 260 صفحه ای که اینقد چک و چونه نداره!!). علی اسم دلتنگ کننده ایه. مث ماه رمضون ...
دلم برا روزه های سال اولم تنگ شده. چقدر با ذوق سحرا بیدار میشدم. چقدر با ذوق دعای سحر که خیلی هم به نظرم بلند میومدو میخوندم. چقدر سریالاشو نگا نمیکردم (البت اگه داشته). چقدر ...

آدم بده ی زندگیم شدم. اونقدر بد که دیگه دلم نمیاد بخوابونم تو گوش خودم. دلم نمیاد داد بزنم سر خودم.

خودش باید دستمو بگیره ببردم بالا. از کجا؟ حتما از نردبونای ترقی که میخوام یکی یکی طی بکشمشون!!
نه بابا! ازین چاله چوله های مزخرفی که واسه خودم کندم و افتادمم توش. افتادنی!
( یاد عربی امسالمون بخیر! میگفت نباید در ترجمه ی مفعول مطلقها اینجوری بنویسیم.مثلا در ترجمه ی آیه ی « کلّم الله موسی تکلیما» نباید بنوسیم خدا با موسی سخن گفت گفتنی! باس بنویسیم: خدا با موسی، قطعا سخن گفت. چقدرم که من یاد گرفتم!
:D)

دلشو شیکوندم بد رقم. جوونیه و هزار خریّت!
(زبان فارسی مون هم میگفت نگین خریّت بگین خر بودن!!!!)آخه من نمیدونم خریّت که دیگه فارسی و عربی سرش نمیشه!!!

آخی روزگار. این که میگن در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبریست، آتیش میزنه به جونم.
قربون مهربونیاش برم . فدای لطف و کرمش. چاکرشم در بست! اصلا چمنشم*! مطمئنم که دستمو میگیره. ایمان دارم بهش. از خریّت هم درم میاره. بهت قول میدم بیشتر از الان شرمنده ام میکنه.

حالا ببین کی بهت گفتم!!!

*اینم برا اونایی که خیلی پاستوریزه ن : چمنتم مخفف عبارت عقشولانه ی چاکرتم مخلصتم نوکرتمه!!!!

پ.ن : راستی به نظرت اگه الان حضرت موسی اینجا بودن با این طرز حرف زدنم مرتد اعلامم میکردن؟